انگار بچه شده باشم به عروسک دختر همسایه حسودیم شده.
همیشه این جور موقع ها واسه اینکه غصه نخورم می رفتم سراغ آشغال پارچه های کمد خیاطی مامان.
می نشستم و واسه خودم عروسک می دوختم. هیچ وقت به قشنگی عروسک دختر همسایه نمی شده نه گریه میکرد و نه می خندید،حتی چشاشم باز و بسته نمی شد. اما اونقدر سوزن به انگشتم می رفت که با همه کم و کسری که داشت واسم از عروسک های مغازه ای دوست داشتنی تر بود.
حکایت عشقم مث همین عروسک دست دوزه،
شبیه اون چیزی نیست که آرزوش رو داشتی
توی هیچ مغازه ای پیداش نمی کنی
قیمتش رو نمی دونی
خواستنی میشه فقط چون
جای سوزاناش روی انگشتهای دلت میمونه.
من که جای جوالدوز رو انگشتای دلمه.
آپم
بعععععله...
چیزی که نمیتونیم بگیم...
همین دیگه...
حداقل بذار یه کم اسمایلی بذاریم...
خواستنی میشه فقط چون
جای سوزاناش روی انگشتهای دلت میمونه!
خییییییییییلی خوب بود...عالی!
بی نظیر گفتی.
آفرین.
سلام.
حرفمو میخورم..تا بغضمم خورده بشه !
دلچسب.
گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
باهات موافقم
عشق شبیه اونی نیست که آرزوشو داریم
یهو میادو اسیر میکنه
خواستی طرفای ما هم بیا
وای چغذه رمانتیک
من که تا حالا عشقو تجربه نکردم
والا چه عرض کنم ! همه گفتن ماهم میگیم !
خوب مینویسی دیگه ! همین !
متاسفانه این مدت زیاد نمیتونم بیام این طرفا و هروقت میام چند تا پسته جدید گذاشتی ! در کل وبتو دوس دارم ...
راستی ! این رمزو به کیا میدی ؟!! ماهم میتونیم بخونیم آیا ؟
آخه وقتی پست رمزدار میشه آدم کنجکاو میشه ببینه توش چی هست :دی