گنگی واژه ها

برای بیان احساسم به تو

تمام روز ذهنم
به دنبال واژه ها دوید  

و شب
وقتی از خستگی جان داد 

تنها یک دوستت دارم خالی
میان انگشتهایش له شده بود. 

 

 

برگ چهارم

زمین
من از تو آبستن دردی هستم
که هیچ گاه موعد زایمانش نمی رسد.

برگ سوم

 

در دستهای تو قحطی آرامش است
می دانم، تو بازهم بر دلشوره های من
نمک می پاشی.

و من حاصل معادله ای صفر شده ام!

 

 آدمها سه دسته‌اند و بودنشان در کنار یکدیگر حاصل ضربشان است.
دسته‌ی اول صفرند، دسته‌ی دوم یکند و دسته‌ی سوم بیش از یکند...
تو بیش از یکی و من...

 و من حاصل معادله‌ای صفر شده‌ام...
ضرب‌های دست من با تو همه حاصلشان بی منطق و با منطق صفر می‌شود...
فردا فصل شکفتن است. تا دیر نشده از باغچه کوچک دلم برو
اینجا ریشه هایت خفه میشوند.

 

 

برگ دوم

 

هوس دریای نگاهت
هوای چشمانم را
شرجی می کند.

برگ نخست!

بلندتر هجایم کن
تا لحن صدایت گم نشود  

در سکوت چند ساله ی من
دستم را محکمتر بگیر
تا باور کنم دوباره خیال آمدنت را


نوازشم نکن که لانه ی عنکبوتهایم ویران میشود.
توهم عمیق من!  آرامتر بخند
می ترسم تمام شوی.